مروري بر خاطرات تا 2ماهگي
١٩ اردیبهشت عمو جواد از پشت تلفن تو گوشت اذان و اقامه گفت. صبح یه روز قشنگ خردادی وقتی باهات بازی میکردم برای اولین بار خندیدی. هفته هشتم تولدت بود،وقتی باهات حرف میزدم با دقت نگام میکردی و بعد برای اولین با صدای قشنگت به حرفام واکنش نشون دادی و دل مامانتو بردی. عاشق این هستی که با هات حرف بزنیم و تو هم با دقت گوش کنی انگار واقعا میفهمی چی میگیم. با نگاهت آدما رو دنبال میکنی . وقتی خوابت میاد دستاتو مشت میکنی . معمولا تا ظهر میخوابی (فقط برای بنزین زدن بیدار میشی).وقتی سر ظهر دیگه خوابت نمیاد و همش دست و پا میزنی با قربون صدقه رفتن های من چشمای خوشگلت رو باز میکنی و میخندی البته اکثرا تصویر بدون صدا.صداتم ا...