هانيهاني، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

لبخند زيباي خدا

مروري بر خاطرات تا 2ماهگي

1390/5/10 17:20
نویسنده : مامان هانی
534 بازدید
اشتراک گذاری

١٩ اردیبهشت عمو جواد از پشت تلفن تو گوشت اذان و اقامه گفت.

 صبح یه روز قشنگ خردادی وقتی باهات بازی میکردم برای اولین بار خندیدی.

هفته هشتم تولدت بود،وقتی باهات حرف میزدم  با دقت نگام میکردی و بعد برای اولین با صدای قشنگت به حرفام واکنش نشون دادی و دل مامانتو بردی.

عاشق این هستی که با هات حرف بزنیم و تو هم با دقت گوش کنی انگار واقعا میفهمی چی میگیم.

با نگاهت آدما رو دنبال  میکنی .

وقتی خوابت میاد دستاتو مشت میکنی .

معمولا تا ظهر میخوابی (فقط برای بنزین زدن بیدار میشی).وقتی سر ظهر دیگه خوابت نمیاد و همش دست و پا میزنی با قربون صدقه رفتن های من چشمای خوشگلت رو باز میکنی و میخندی البته اکثرا تصویر بدون صدا.صداتم اینجوریه:   اقققققق.

با هم بازی میکنیم،برات کتاب میخونم،خونه رو بهتنشون میدم، وسایلو بهت معرفی میکنم و.....تو خیابون هم همینجوری

وقتی گریه میکنی میگی نهههههههههههه.

وقتی تو حموم کف پاهاتو میشورم انگشتاتو جمع میکنی .

عین باباجون اخم میکنی.

برای تقویت عضلاتت،روی شکم میخوابونمت تو هم سعی میکنی سرتو بیاری  بالا،پشت پاهاتو که میگیرم خودتو میکشی جلو.

گاهی وقتی خوابی دستتو میذاری زیر بالش خودت وقتی بیدار میشی و بغلت میکنیم میبینیم او محکم گرفتی و میاریش بالا.

یه پسر دایی (صائن)داری که خیلی دوستت داره و هر وقت ببیندت میگه هانی دوستو و هزار بار می بوسدت.

                                           

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)