هانيهاني، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

لبخند زيباي خدا

روزهای سخت من

1391/4/15 9:23
نویسنده : مامان هانی
396 بازدید
اشتراک گذاری

آخرین باری را که به خودم فکر کردم یادم نیست........

آخرین باری که به تفریح مورد علاقه ام پرداختم را یادم نیست........

آخرین باری که روزم بدون دلشوره بود را یادم نیست.......

آخرین باری که کامل خوابیدم را یادم نیست..........

آخرین باری که بدون عجله خود را در آینه آراستم یادم نیست........ 

آخرین باری که با لذت درس خواندم را یادم نیست.......

آخرین باری که خودم بودم را یادم نیست..........

واقعا یادم نیست که بودم و الان چه شدم.نمیدانم سهم من از مادر شدن چه بود؟ بهشتی که زیر پایم است یا قیامتی که در دلم به راه افتاده؟

بعد از بیش از یک سال اولین بار است که اقرار به خستگی و کم توانی میکنم.شاید هنوز هم احساسی بدتر از گناه داشته باشم.اگر ماشین هم بودم نیاز به سرویس کردن داشتم اما من.......

هنوز هم انتظارات بقیه....

آدم با تو باشه خسته نمیشه چرا الان.....؟چرا رنگت پریده؟چرا کمتر میخندی؟چرا خسته ای؟؟؟؟؟

یادم نیست که بودم........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سارا
19 تیر 91 14:58
سلام. نوشته ات خيلييي به دلم نشست. عزيزم بايد يك دوست همجنس خودت داشته باشي كه حتما داري،يك وقت مشخصي از هفته رو فقط با اون بگذرون،پسر ماهت رو هفته اي 2 ساعت به كسي بسپار كه خيالت از او راحت باشد،يك فعاليت ورزشي، تماشاي يك فيلم،خواندن يك كتاب، گپ زدن با يك دوست بي تكلف،خريد كردن يا حتي فقط ديدن ويترين مغازه ها هر كدومشون مثل آبي روي آتش هستند، براي تفريح خودت در هفته وقت اختصاص بده. حتما

مرسي عزيز دلم به خاطر تمام راهنمايي هات.بووووووس