روزهای سخت من
آخرین باری را که به خودم فکر کردم یادم نیست........
آخرین باری که به تفریح مورد علاقه ام پرداختم را یادم نیست........
آخرین باری که روزم بدون دلشوره بود را یادم نیست.......
آخرین باری که کامل خوابیدم را یادم نیست..........
آخرین باری که بدون عجله خود را در آینه آراستم یادم نیست........
آخرین باری که با لذت درس خواندم را یادم نیست.......
آخرین باری که خودم بودم را یادم نیست..........
واقعا یادم نیست که بودم و الان چه شدم.نمیدانم سهم من از مادر شدن چه بود؟ بهشتی که زیر پایم است یا قیامتی که در دلم به راه افتاده؟
بعد از بیش از یک سال اولین بار است که اقرار به خستگی و کم توانی میکنم.شاید هنوز هم احساسی بدتر از گناه داشته باشم.اگر ماشین هم بودم نیاز به سرویس کردن داشتم اما من.......
هنوز هم انتظارات بقیه....
آدم با تو باشه خسته نمیشه چرا الان.....؟چرا رنگت پریده؟چرا کمتر میخندی؟چرا خسته ای؟؟؟؟؟
یادم نیست که بودم........