هانيهاني، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

لبخند زيباي خدا

قدم نو رسیده مبارک

سلام ١٨/اردیبهشت/٩٠ یکی از بهترین تاریخ های زندگیمه عین تاریخ تولد خودم.ساعت ٢١:٤٠  تو بیمارستان نیمه شعبان خدا یه امانت ارزشمند بهم سپرد و من هم بهش قول دادم تا نهایت جونم ازش مراقبت کنم.خیلی خوشحال بودم که مادر یه کوچولوی سالم و زیبا شدم اما نمی دونستم چقدر دوستش دارم.نمی دونستم چقدر بهش وابسته شدم.نمی دونستم وقتی نبینمش دلم براش تنگ میشه یا نه.اما وقتی میدیدم برای خوردن غذا نمی تونم تنهاش بذارم یا وقتی یه پشه کوچولو رو پتوش نشست و من با چنان حرصی کشتمش که انگار یه دیو سراغ پسرم اومده بود یا وقتی شبها خواب بود و من بیدار و به چهره نازش نگاه میکردم و لذت میبردم فهمیدم که چقدر به این کوچولوی چند روزه وابسته شدم.اون...
29 تير 1390

لالایی

گنجشک لا لا     سنجاب لالا    آمد دوباره مهتاب لا لا     لالالالایی لالالالایی   لالالالایی    لالالالایی گل زود خوابید مثل همیشه    قورباغه ساکت     خوابیده بیشه    گل زود خوابید مثل همیشه     قورباغه ساکت خوابیده بیشه    لالالالایی    لالالالایی   لالالالایی    لالالالایی                           جنگل لالالا ...
29 تير 1390

ماهی قرمز امسال

                      هانی کوچولوی مامان ،عید امسال به خاطر وجود پر برکتت یه ماهی به ماهی های هفت سینمون اضافه میشه. آخه بعد از عروسی من و باباجون، هر وقت خواستم هفت سین بچینم ۲تا ماهی تو شیشه میذاشتم چون دو نفر بودیم اما امسال سه نفریم پس هفت سینمون ۳ ماهیه میشه .                                   جوجه نوک طلای من، عیدت مبارک     ...
27 اسفند 1389

خداحافظ ایران ایر

                                                                        ۸۶/۲/۱۰ تاریخ استخدامم تو ایران ایر بود.اوایل وقتی تلفن خونه زنگ میزد و من گوشیو بر میداشتم طبق عادت میگفتم ایران ایر بفرمایید!   اول فروردین ۸۷ یعنی لحظه تحویل سال که ساعت ۹:۲۲ صبح بود رو با بابای هانی ...
23 اسفند 1389

هانی پا طلایی هنوز امید مایی

                               ماشاالله٬هزار ماشاالله پسرم فوتبالیست قابلیه!ماشاالله هزار ماشاالله   آخه تو شکمم داره فوتبال بازی می کنه.فکر کنم همه توپاش گل میشه چون اول یه ضربه محکم   وبعد هم وول خوردن هاش که نشونه شادیشه .چند دقیقه استراحت وبعد یه یه شوت دیگه. شاید هم یه شوالیه قهرمان باشه که داره با اسب خیالیش اینطرف و اونطرف میره   ازش بعید نیست که از بند ناف به عنوان کمون استفاده کرده و ضربات حسابی وارد میکنه من که از دنیای کوچولوی اون خبر ندار...
16 اسفند 1389

اشعارکودکانه ما

  اتل متل توتوله ٬ گاو حسن چه جوره ٬   نه شیر داره نه پستون٬  گاوشو بردن هندستون٬  یک زن کردی بستون ٬ اسمش و بذار عمقزی٬  دور کلاش قرمزی٬ هاچین و واچین٬  یه پاتو ورچین ******************* تاپ تاپ خمیر٬   شیشه پر پنیر٬   دست کی بالا ****************   عمو زنجیرباف     بله .........  زنجیر منو بافتی       بله  ......  پشت کوه انداختی         بله بابا اومده        &nbs...
15 اسفند 1389