بغض
بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من از دورن من نجست اسرار من
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
این روزها خیلی دلم گرفته.یه زمان و مکان مناسبی رو میخوام تا یه دل سیر گریه کنم.اما دریغ....
همه میخوان که تو بخندی مثل همیشه کوک باشی.
همه به تجویز غذایی برای دوران بارداری بهت میدن اما کسی حتی یه نسخه روحی هم برام تجویز نمی کنه.
شاید تقصیر خودمه.اما آیا دلتنگی و بغض سراغ منی که همیشه شاد بودم و سرحال نمیاد؟آیا من به یه
آرامش روحی نیاز ندارم؟ ولی چرا هیچ کس غم سنگین تنهایی و بغض توگلو مونده من بیچاره رو نمی
بینه؟ دلم تنهاست خیلی تنها.....