هانيهاني، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

لبخند زيباي خدا

بارون

1389/12/14 15:28
نویسنده : مامان هانی
254 بازدید
اشتراک گذاری

 

         بارون میاد جر جر          پشت خونه هاجر

         هاجر عروسی داره       دمب خروسی داره

امروز که بارش شدید بارون و دیدم یاد بچگی هام افتادم.منتظر میشدم تا بعد از ناهار که مامانم بخوابه و یواشکی برم تو حیاط٬زیر بارون.نه نگران سرما خوردن بودم و نه کثیف شدن لباسام.وقتی حسابی خیس میشدم ٬ آروم میرفتم تو اطاق و کنار بخاری نفتی مینشستم ٬مامانم همون طور که دراز کشیده بود یه چششمش رو باز میکرد و با اخم نگام میکرد٬ولی من خوشحال از زیر بارون موندن.

وقتی مدرسه ای شدم روزای بارونی رو بدون چتر برمیگشتم خونه.مقنعه ام به سرم و گوشام می چسبید.گاهی اوقات تو کیفم آب میرفت و کتابام خیس می شد. اما باز هم لذت بخش بود.

یادش بخیر بچگی ها.... 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مهتاب
11 اسفند 89 16:41
سلام مامان هاني،خوبي خانم؟نوشته هات خيلي دلنشينن،من وقتي بچه بودم و اين شعر هاجرو مي خوندم تو نظرم هاجر يه مرد بود ، نه اينكه ندونم هاجر اسم زنونست،هاجر تو اين شعر به نظرم يه استثنا بود
باران
11 اسفند 89 21:35
             ♥                   ♥ آپم   ♥             ♥      ♥            ♥           ♥آپم                    ♥                     ♥ آپم  ♥                     ♥              ♥                   ♥               ♥ ♥             ♥آپم      ♥            ♥           ♥                    ♥                     ♥              ♥                 آپم  ♥               ♥            ♥                   ♥       ♥                       ♥                              ♥      ♥ آپم     ♥         ♥      ♥              ♥  آپم       ♥ ♥              ♥                   ♥   ♥             ♥      ♥ آپم            ♥           ♥                    ♥                     ♥آپم  ♥                     ♥              ♥                   ♥ بــــــــــــــــــــــــدوبیانظربده
مامان فرشته
12 اسفند 89 13:23
سلام عزیزم چطوری خوبی خانمی ؟ نی نی نازت خوبه بوسسسسسسسسس
مامان فرشته
14 اسفند 89 9:49
سلامممممممممم عزیزم ممنون که به فکر منو و فرشته ام هستی ................ این عکس بارون چقدر قشنگه به آدم احساس خوبی میده .............تو هم یادته این شعر بچگیمونو یادش به خیر چه دوران خوبی بود
مامان غزل
15 اسفند 89 9:27
سلام مامان نی نی. با این شعرت منو به بچگیهام بردی عزیزم مرسی.
شوهراتون
30 خرداد 90 1:35
سلام مامانا جمع شون جمع ،فقط جاي باباها كمه از طرف شوهراتون